کد مطلب:153902 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

پستی تا کجا و چه قدر
مردم كوفه سال ها تحت حكومت عدالت گستر علی علیه السلام قرار داشتند و رفتار با معاویه را در صفین پس از سلطه بر فرات و ممانعت سخت و شدید معاویه هنگامی كه آب در اختیار آنان بود دیده اند و روش بزرگوارانه حسین علیه السلام را با حر و سپاهیانش آن هم در بیابانی دور از آب كه اگر حسین آنان را سیراب نمی كرد شاید اكثر آن ها از تشنگی هلاك می شدند و یا اقلا برای به دست آوردن آب مجبور می شدند حسین را برای مدت زمانی بحال خود رها كنند و در پی رفع تشنگی برآیند مشاهده كرده بودند، گویا در كربلا با مشاهده قدرت و كثرت جمعیت مسخ گشته كه نه تنها از جلوگیری آب شرمنده نشدند بلكه به آن افتخار هم می نمودند كه داستان های زیر گواه بر آن است:

1- مهاجر بن اوس تمیمی با صدای بلند فریاد می كشید: حسین آب را می بینی چگونه موج می زند به خدا قسم نمی گذارم مزه آب را بچشی تا بمیری!!


امام علیه السلام فرمود:

انی لارجو ان یوردنیه الله و یحلئكم عنه.

«امیدوارم خدا مرا سیراب گرداند و شما را از آشامیدن منع نماید».

2- عمرو بن حجاج كه خود از كسانی بود كه با حسین (ع) مكاتبه نموده و او را دعوت به آمدن به كوفه كرده و اكنون مسئول شریعه فرات است نزدیك لشكرگاه امام آمد و فریاد كشید: حسین! فرات را می بینی سگها در آن غوطه می خورند و الاغها و خوك هااز آن می آشامند لیكن شما یك قطره از آن نخواهی آشامید تا آن كه حمیم جهنم را بیاشامی!

3- عبدالله بن حصین ازدی به سوی خیمه گاه امام می دوید و فریاد می كشید: حسین! آب را می بینی كه مانند آسمان كبود موج می زند بخدا قسم یك قطره از آن نخواهی چشید تا آنكه از تشنگی بمیری!!

امام علیه السلام كه این زخم زبان را كه از شمشیر برنده تر و از آتش سوزاننده تر بود شنید دست ها را به نفرین بطرف آسمان بلند كرد و گفت: اللهم اقتله عطشا و لا تغفر له ابدا. «خدایا او را با تشنگی بكش و هرگز او را نیامرز».

حمید بن مسلم گوید: پس از واقعه كربلا عبدالله مریض شد به عیادتش رفتم به خدائی كه جز او خدائی نیست او را دیدم كه آن قدر آب می خورد كه شكمش ورم می كرد، سپس قی می نمود و صدای العطش العطش بلند می كرد باز آب می خورد تا ورم می كرد همچنین بود تا مرد [1] .

اینها برای خودشیرینی نزد عبیدالله بن زیاد با بی شرمی این كلمات زشت و ركیك را بر زبان می آوردند كه گویا حسین نه فرزند پیامبر آنها است و نه مسلمان.

اینها در حالی كه می دیدند اطفال حسین از تشنگی مشرف به مرگند و آب را در برابر خود مشاهده می كنند، انگیزه ای برای آنها در این عمل ناجوانمردانه جز پستی و وحشیگری نمی توان تصور نمود البته در برابر اینها افرادی هم در میان سپاهیان بودند كه


این عمل وحشیانه و غیرانسانی را تقبیح نموده و بر عمرسعد ایراد گرفتند لیكن به او اثر نكرد.


[1] حياة الحسين ج 3/ص 137 - نفس المهموم ص 215.